به منظور گسترش و پيشرفت خدمات درماني و بهداشتي دهان و دندان در مناطق محروم كشور و روستاها، مجلس شوراي اسلامي در ۲۳ فروردين،۱۳۶۰ قانون تربيت بهداشت كاران دهان و دندان را تصويب كرد. در اين قانون، مجلس، وزارت بهداشت و درمان را موظف نمود كه داوطلباني را براي تربيت در اين دوره، جذب كند و پس از دادن آموزش هاي لازم، با مدرك فوق ديپلم، آنان را در مناطق محروم به خدمت گمارد تا از اين طريق، ضمن ارائه خدمات اوليه، از شيوع بيماري هاي دهان و دندان جلوگيري نموده و اصل پيشگيري را موردنظر قرار دهند. از آن پس و به پيشنهاد جامعه اسلامي دندانپزشكان، روز ۲۳ فروردين، پيرو مصوبه هيات وزيران در سال 1362 به عنوان روز دندانپزشكي نامگذاري گرديد.
در سياستهاي سازمان جهاني بهداشت در زمينه سلامت و بهداشت دهان و دندان تا سال 2020 ميلادي، سلامت دهان و دندان جزء لاينفک و ضروري سلامت افراد جامعه و عاملي تعيينکننده در کيفيت زندگي انسانها محسوب ميشود. همچنين حفظ سلامت دهان و دندان، بروز مرگوميرهاي ناگهاني را کاهش ميدهد.
بيشترين مراجعه بيماري در سطح جهان مربوط به بيماريهاي مؤثر در سلامت دهان و دندان، به ويژه پوسيدگيها و بيماريهاي انساج نگهدارنده دندان است. دسترسي محدود و بهاي زياد خدمات مربوط به حفظ سلامت دهان و دندان و کمتوجهي افراد به بالا بردن سطح سلامت در تأمين منابع در نظام اقتصاد سلامت، موجب گرديده که عليرغم تلاشهاي زياد، از درصد بالای بيماري در دنيا کاسته نشود. از طرف ديگر شيوع بالاي سرطانهاي حفره دهان و دندان نيز توجه تحليلگران و سياستگذاران نظام سلامت را به سرطان دهان و عوامل مؤثر در بروز آن معطوف داشته است و برنامههاي جهاني در جهت بهبود سلامت دهان و دندان کاهش بيماريهاي دنداني شکل گرفته است و بهبود سياست و برنامههاي پايدار مبتني بر اولويت درمان و توسعه نظامهاي مقرون به صرفه و قابل دسترس، موجب گرديده که ارتقاي سلامت عمومي در سطح جامعه، با تلفيقي از سلامت دهان و دندان، تدوين و برنامهريزي شود. تحقيقات جهاني نشان داده است که افراد جامعه در بالا بردن سلامت دهان و دندان و کنترل عوامل مؤثر بر آن، داراي نقش به سزايي هستند و لذا آموزشهاي اجتماعي و نظارت و مراقبت از برنامههاي پيشگيري ميتواند در بهبود شاخصهاي سلامت دهان و دندان مؤثر باشد. نقش فلورايد، رژيم غذايي و تغذيه و مصرف دخانيات از برنامههايي است که به طور کلي، وابستگي اجرايي قوي به فرد داشته و ايجاد روشهاي آموزشي به منظور رسيدن به رفتار صحيح پيشگيري از بيماريهاي دهان و دندان مهم است. نکات مهمي که مورد سئوال بسياري از افراد حين مراجعه به کلينيک هاي دندانپزشکي است مطرح مي شود: |
12فروردین یکی از روزهای تاریخی و مهم ایران اسلامی است، در این روز با رای اکثریت قاطع مردم، نظام سیاسی کشور پس از 2500 سال از نظام سلطنتی به نظام جمهوری اسلامی وحکومت مردمی تغییر یافت.
از سالهاي اوليه حفر چاه نفت ايران، چشم طمع بيگانگان به دنبال استثمار منابع زيرزميني کشور بوده و آنان در هر فرصتي به گرفتن امتيازهاي گوناگون نفتي اقدام ميکردند. پس از لغو امتياز نفتي دارسي بين ايران و انگلستان، قرارداد الحاقي گس - گلشاييان به منظور کشف و استخراج نفت توسط شرکتهاي نفتي انگليسي منعقد گرديد. اين قرارداد را جهت تصويب به مجلس بردند که با مخالفت عدهاي از نمايندگان مجلس و علماء به ويژه آيتاللَّه کاشاني و مردم روبرو شد. پافشاريهاي سپهبد رزمآرا نخست وزير پهلوي، اين لايحه را بار ديگر به مجلس برد و او که تصويب آن را مشکل يافت، قصد کودتا نمود. اما يک روز قبل از اجراي کودتا، توسط خليل طهماسبي از گروه فداييان اسلام ترور شد. به دستور آيتاللَّه کاشاني مردم به اين قرارداد اعتراض کرده و خواهان ملي شدن نفت ايران شدند. سرانجام با به وجود آمدن آن وضعيت، مجلس به ملي شدن صنعت نفت ايران، رأي مثبت داد و در 29 اسفند 1329 مقرر شد که کليه عمليات اکتشاف، استخراج و بهرهبرداري نفت در دست دولت قرار گيرد.
به دست خود درختی می نشانم به پایش جوی آبی می کشانم
کمی تخـم چــمن بر روی خاکش برای یــــــادگاری می فشـــانم
درخت یكی از زیباترین مظاهر خلقت و جلوه ای از تجلیات آفریدگار عالم است. درخت نماد آبادانی و شاخص سبزی و خرمی و مظهر زندگی و باعث تلطیف هوا و موجب آسایش و رفاه شهروندان و صفا و پاكی طبیعت می باشد، درختان همواره در زندگی بشر موثر بوده اند. قرنهاست كه آدمی در سایه شاخسارشان از شدت گرما و تابش خورشید در امان مانده و از میوه های الوان و شیرینشان بهره مند گشته است. آوای پرندگان كه در لابلای شاخسارشان مأوا گزیده اند، روح و جانش را صفا بخشیده و قلب وی را مملو از خوشی و شادابی نموده است. در دل زمستان سرد نیز بار دیگر به مدد هیمه ای كه از تنه درختان فراهم آورده و آتشی كه از آن افروخته سرما و یخبندان را تاب آورده و با آنها دست و پنجه نرم كرده است و بار دیگر این شكوفه های زیبای درختانند كه به او نوید فرا رسیدن بهاری دل انگیز را می دهند.
به این ترتیب بهره مندی هایی كه از درختان عاید بشر می گردد بیشمار است و اگر درختان را نعمات الهی بدانیم، سخنی به گزاف نگفته ایم. شاید به همین دلیل است كه انسانهایی فرهیخته نظیر شعرا و بزرگان و اساتید در زمینه ادبیات و نیز پیشوایان و بزرگان دینی همواره آنرا مد نظر قرار داده و بدان توجه نموده اند. درخت مظهر زیبایی و حیات و یكی از زیباترین و پرثمرترین نعمتهای بیكران خداوند است كه بخش مهمی از نیازهای انسان را برآورده میسازد . در ایران، روز 15 تا 22 اسفند ماه به عنوان "هفته منابع طبیعی" نامگذاری شده است که نخستین روز این هفته یعنی 15 اسفند "روز درختكاری" است.
امروزه با صنعتی شدن جوامع بشری درختان نقش مهم تری در زندگی بشر ایفا می كنند، از سویی مقدمات پیشرفت بیشتر صنعت و فناوری را موجب می شوند و منابع تامین كننده محصولاتی نظیر وسایل چوبی، مبلمان، لوازم التحریر (كاغذ، انواع مدادهای مختلف) الوار و هزاران محصول دیگر محسوب می شوند و از سوی دیگر به منزله ریه های یك شهر تلقی شده و نقش مهمی در تامین سلامت اعضای جامعه را ایفا می كنند. این مورد اخیر از مورد قبل مهم تر مینماید.
چرا كه به دلیل فعالیت كارخانجات صنعتی و نیز ازدیاد وسایط نقلیه عمومی و فعالیت روزانه آنها در سطح شهرهای بزرگ از جمله تهران آلاینده ها و گازهای مهلك و خطرناكی نظیر دی اكسید كربن در هوای شهرها فزونی یافته و سلامت افراد را تهدید می كند و افزایش هر چه بیشتر این مواد آلاینده كاهش میزان اكسیژن در هوا را سبب می شود و این وضع نامساعد گروههای آسیب پذیر نظیر بیماران ریوی و قلبی، سالخوردگان و كودكان را بیشتر تهدید می كند.
در چنین شرایطی مساله درخت و درختكاری راه حلی مناسب برای مبارزه با آلودگیهای مذكور به شمار می آید. ایجاد جنگلهای مصنوعی و فضای سبز در اطراف شهرهای بزرگ به تاسیس كارخانجات تولید اكسیژن می ماند. در همین راستا در كشور عزیزمان ایران 15 اسفند هر سال به درخت و درختكاری اختصاص یافته و آن را روز درختكاری نام نهاده اند. به این ترتیب همه ساله در روز 15 اسفند ماه كه آخرین ماه فصل زمستان است در حالیكه همه ایرانیان خود را برای استقبال از روزهای پر طراوت بهاری آماده می كنند. نهالهای جوان به دست خاك مهربان و صبور ایران سپرده می شود تا به درختانی نیرومند و سرسبز بدل گردند و به این ترتیب گامی در آبادانی كشور عزیزمان برداشته می شود .
با کاشت درختان سازگار با وضعیت جوی ایران و با در نظر گرفتن شرایط آب و هوایی خشک و کم باران اغلب مناطق کشور، می توان محیط زیست را لطیف و با طراوت کرد. طبیعت و فضای سبز وسیله ای برای بقای بشری و حفظ زیبایی شهر است و به عنوان میراثی ارزشمند به همه انسانها تعلق دارد. درختكاری در ایران دارای پشتوانهای از علایق ملی و سنت تاریخی است، تاریخ نشان میدهد که ایرانیان باستان، جشنهای خاصی داشتند و در این جشنها به درختکاری پرداخته و به خاک و زراعت احترام میگذاشتند علاوه بر این درختكاری با اعتقادات مذهبی مردم نیز پیوند دارد، تا حدی كه كاشت درخت نوعی عبادت محسوب می شود.
مطالب یاد شده به روشنی، وظیفه تک تک ما را در حفظ و حراست از منابع طبیعی ِ موجود، خصوصاً جنگلها و مراتع و همچنین توسعه پایدار و گسترش این نعمت الهی، به عنوان یک وظیفه دینی و ملی، مشخص می کند. بطور خلاصه روز درختکاری بهانهای است برای اینکه ما به محیط زیست احترام گذشته و آنرا احیاء کنیم و یا حداقل آن را با دقت بیشتری نگهداری کنیم. امید است که با تلاش در این جهت، حتی با کاشتن یک نهال کوچک، کشوری زیبا و آباد را برای خویش مهیا کنیم که یقیناً کاری پسندیده است.
من و تو با دستهایمان نهال کوچک را به خاک سرد اسفند میسپاریم و آفتاب، گرمای خویش را هدیه راه طولانیاش میکند و آب، با پاکیاش بدرقه شکفتناش میشود. زمینِ سبز، دوست داشتنی و خیالانگیز است. چشم را نوازش میدهد و زبان را به تسبیح وا میدارد. ما با هم در روز درختکاری قراری سبز میگذاریم و همدیگر را به کاشت و حفظ این موجود زیبای خداوندی سفارش میکنیم. این قامت بلند و باشکوه، طلای سبزی است که زیستن، شکوفایی، حرکت و پویایی را به ما میفهماند. خداوند این موجود سبز و بابرکت را مایه عبرت، حکمت و قدرت خویش قرار داده است و ما نیز در جهت باروری این حكمت بی نظیر و ارزشمند تلاش خواهیم كرد.
انقلاب ۱۳۵۷ ایران در بهمن ماه سال ۱۳۵۷ هجری خورشیدی با مشارکت طبقات مختلف مردم، بازاریان، احزاب سیاسی مخالف حکومت پهلوی، روشنفکران، دانشجویان و روحانیون شیعه در ایران انجام پذیرفت، و نظام پادشاهی این کشور را سرنگون، و زمینهٔ روی کار آمدن نظام جمهوری اسلامی، به رهبری روحانی شیعه، روحالله خمینی را فراهم کرد. تفکرات و شخصیتهای اسلامی، در این انقلاب ضدسلطنتی حضور برجستهای داشتند و خمینی آن را انقلاب اسلامی خوانداین انقلاب، با نام انقلاب بهمن ۵۷ نیز شناخته میشود.
پس از کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲، محمدرضا شاه به تثبیت قدرت خود پرداخت و طرحهای جنجالبرانگیز موسوم به انقلاب سفید که محور اصلی آنرا اصلاحات ارضی تشکیل میداد، به اجرا گذاشت. اجرای این طرحها و افزایش چند برابری درآمدهای نفتی، موجب توسعه اقتصادی و دگرگونی ساختار اجتماعی ایران و در عین حال افزایش اختلاف طبقاتی و تنشهای اجتماعی در دهههای ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ گشت. شاه با معطوف کردن اقدامات امنیتی و اطلاعاتی خویش بر سرکوب طبقه متوسط جدید و احزاب سکولار، خود را در مقابل روحانیون و تفکرات مبارز جدید اسلامی آسیپپذیر ساخت. اصلاحات او و نیز جانبداری وی از دولتهای آمریکا و اسرائیل، با مخالفت روحانیون به ویژه خمینی روبرو شد. در این دوران شماری از روشنفکران ایران (از همه مهمتر علی شریعتی) بر احیای تفکر سیاسی شیعه تاثیری عمیق نهاده و تفسیری انقلابی از شیعه را به عنوان یک ایدئولوژی رهاییساز، در اذهان مردم به ویژه محصلان و دانشجویان به جای گذاشتند. خمینی نیز در سالهای تبعید خود، اگرچه خواهان ایجاد یک حکومت اسلامی به رهبری فقها به جای سلطنت موروثی بود، بیشتر به طرح نقطه ضعفهای رژیم و مسائلی که توده مردم مسلمان ایران را خشمگین میساخت، میپرداخت. همچنین شماری سازمانهای چریکی مارکسیست و اسلامگرا شکل گرفتند که به مبارزه مسلحانه با رژیم پرداختند. نهایتاً با سیاستهای نادرست حزب حکومتی رستاخیز در خصوص بازار و مذهب در اواسط دهه ۱۳۵۰، بازاریان و روحانیون محافظه کار و غیر سیاسی نیز به عنوان دو متحد تاریخی، به صفوف مخالفان پیوستند.
تنشها و نارضایتیهای مذکور، با بازتر شدن فضای سیاسی در سال ۱۳۵۶ که به دلیل فشارهای دولت آمریکا و نهادهای مدافع حقوق بشر صورت پذیرفته بود، خود را نشان داد و از پاییز و زمستان همان سال، به صورت تظاهرات خیابانی نمود یافت. معترضان برای برگزاری راهپیمایی، از سنتهای شیعی چون مراسم چهلم جانباختگان اعتراضات، استفاده سیاسی به عمل آوردندرویدادهایی چون فاجعه آتشسوزی سینما رکس آبادان، کشتار معترضان در برخی از تظاهراتها (از جمله در واقعه جمعه سیاه در شهریورماه)، و امتیازهای دیرهنگام شاه به مخالفان، موجب تشدید اعتراضات و از دست رفتن امکان مصالحه شد.[۵] رکود اقتصادی به وقوع اعتصابات گسترده و پیوستن طبقه کارگر به تظاهراتها و در نتیجه فلج شدن اقتصاد کشور انجامید. با پیوستن کارگران و همچنین تهیدستان شهری به تظاهراتها، دامنه اعتراضات از دهها هزار نفر به صدها هزار و حتی میلیونها تن رسید.[۶] سرانجام با خروج شاه از کشور، عدم موفقیت دولت شاپور بختیار، دو روز نبرد مسلحانه سازمانهای چریکی و هزاران داوطلب مسلح با گارد شاهنشاهی و اعلام بیطرفی ارتش در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷، انقلاب به پیروزی رسید. سپس نظام «جمهوری اسلامی» در قالب حکومتی دینی برپایهٔ تفسیر خاصی از شیعه به نام ولی فقیه جایگزین نظام پیشین گردید
از شکنندهترين ضربات بر پيکر رژيم شاهنشاهي، حرکت شجاعانه پرسنل نيروي هوايي ارتش در 19 بهمن 1357 بود که بحق ميتوان آن را از ايام الله ناميد. در اين روز، نظاميان متعهد نيروي هوايي، با حضور در اقامتگاه رهبر بزرگ انقلاب اسلامي در مدرسه رفاه و بيعت با حضرت امام، سندي از افتخار، حماسه، رشادت و ايمان را در برگهاي زرين انقلاب اسلامي به ثبت رسانيدند. اين حماسه حضور و بيعت قاطعانه ارتش، طليعه خجسته پيوند ارتش با ملت مسلمان و انقلابي بود. اينگونه بود که ارتشي که مهمترين پشتوانه رژيم استبدادي پهلوي مينمود و با اتکاي به اين ارتش، سردمداران غربي و استکبار جهاني، ايران را جزيره ثبات ميدانستند، بعلت تحولي که انقلاب در روح انسان ها پديد آورده بود، در خدمت آرمان انقلاب اسلامي درآمد و در طول انقلاب نيز خصوصا در 8 سال دفاع مقدس حماسههاي پر شوري در دفاع از کيان اسلام و انقلاب آفريد. امام خميني در روز 19 بهمن 57 در جمع پرسنل نيروهاي هوايي فرمودند: «در درود بر شما سربازان امام عصر سلام الله عليه، همانطور که فرياد زديد، تاکنون در خدمت طاغوت بوديد، طاغوتي که همه هستي ما را ساقط کرد، طاغوتي که ما را برده خارجيها کرد و از امروز در خدمت امام عصر سلام الله عليه و در خدمت قرآن کريم هستيد.» تصوير بيعت پرسنل نيروي هوايي ارتش به هنگام بيعت و سلام نظامي در مقابل امام خميني که در روزنامههاي فرداي آن روز چاپ شد، دژخيمان رژيم را بيش از پيش نا اميد و امواج خروشان انقلابي مردم را فزونتر کرد. اکنون تنها سه روز تا پيروزي انقلاب اسلامي باقي است.
خـ♥ــدایا دوستت دارم.
بعضی از تحلیل گران خارجی سال 1975، یعنی اواخر سال 1353 و 9 ماهه ی اول سال 1354، را نقطه ی آغاز افول قدرت شاه در ایران می دانند. وقایعی كه در این سال رخ داد، به حسب ظاهر همه از نیرومندتر شدن موقعیت شاه و رژیم سلطنت در ایران حكایت می كرد. درآمد نفت چهار برابر شد و به مرز سالانه 20 میلیارد دلار رسید كه با قدرت خرید آن روز دلار، رقم هنگفتی به شمار می آمد. شاه با اعلام یك سیستم تك حزبی در اسفند 1353، حكومت مطلقه خود را بر كشور تثبیت كرد، آشتی با عراق و امضای قرارداد حل اختلافات دو كشور كه براساس بیانیه ی الجزایر تنظیم شده بود، به نگرانی های ایران از مرزهای غربی خود خاتمه داد، روابط ایران با همه ی كشورها اعم از شرق و غرب توسعه یافت و سیل سران و دولتمردان خارجی، برای بهره گرفتن از خوان نعمتی كه بر اثر افزایش ناگهانی درآمد نفت در ایران گسترده شده بود، به ایران سرازیر شد. در این میان درباریان، به فكر راه انداختن جشن های تازه ای افتادند. این بار پنجاهمین سال سلطنت خاندان پهلوی را در آبان 1354، بهانه ای برای ریخت و پا ش های تازه قرار دادند. اسدالله علم یكی از معاونین خود، دكتر باهری را كه سوابق توده ای داشت برای سرپرستی برنامه های تبلیغاتی این جشن ها برگزید و ده ها كتاب در وصف خاندان پهلوی كه هر یك با مقدمه ای با امضای علم آغاز می شد، انتشار یافت
در فوریه ی سال 1976، یعنی در زمان حكومت فورد و یازده ماه قبل از آن كه كارتر وارد كاخ سفید بشود، یك هیئت تحقیقاتی از طرف سازمان اطلاعات مركزی امریكا (سیا) به سرپرستی «ارنست اونی» گزارشی درباره ی خاندان سلطنتی و ساختار حكومت در ایران تهیه كرد كه در تیراژ محدودی در مجموعه ی نشریات محرمانه ی سیا چاپ و بین مقامات سیا و بعضی مقام های بالای امریكا توزیع گردید.(2) در این گزارش، خانواده ی سلطنتی ایران «كانون عناصر فساد و هرزه و شهوتران» معرفی شده و بیش از همه به شرح احوال اشرف پهلوی به عنوان با نفوذترین و در عین حال فاسدترین اعضای خانواده پرداخته بود و شاه، را زمامداری خودكامه كه به جز افراد خانواده ی خود فقط با ده، دوازده نفر، كه رأس آن ها امیر اسدالله علم وزیر دربارش قرار دارد، محشور است «فقط از این عده اطلاعاتی را كسب می كند. او با كسی مشورت نمی نماید و دیگران فقط مجری تصمیمات او هستند. ایران عملاً تیول چهل خانواده است كه مقامات دولتی و تجارت را تحت كنترل خود دارند و بعد از آن ها 150 تا 160 خانواده ی دیگر هم هستند كه در درجه ی دوم اهمیت قرار گرفته اند و رده ی دوم مقامات سیاسی و فعالیت های بازرگانی كشور را اشغال می كنند. مجموع این خانواده ها كه 200 خانواده می شوند، جایگزین قدرت و نفوذ 1000 فامیلی شده اند كه امریكایی ها در گذشته از آن به عنوان خانواده ی حاكم بر ایران نام می بردند. گزارش سیا در تشریح نهادهای سیاسی در ایران می نویسد:
«دولت و پارلمان در ایران فاقد اختیار و قدرت نهادهای مشابه در حكومت دموكراسی هستند و عملاً جز صحه نهادن بر تصمیمات شاه و اجرای آن نقشی ایفا نمی كنند.»
شاه بعد از روی كار آمدن كارتر در سال 1977، درصدد جلب رضایت وی برآمد. نخست دولت سیزده ساله ی هویدا را تغییر داد و جمشید آموزگار تحصیل كرده ی امریكا را به صدارت گماشت و راهی آن كشور شد. تظاهرات انبوه مخالفان هنگام ورود او به كاخ سفید كه موجب پرتاب گاز اشك آور از طرف پلیس و اشك ریختن كارتر و مهمانانش شد،
]
آغاز ناخوشی برای این سفر بود. اما شاه در همان دیدار نخستین با رییس جمهور جدید امریكا سر تسلیم فرود آورد و متعهد شد از افزایش قیمت نفت جلوگیری كند. در این مذاكرات، شاه جای هیچ گله و شكایتی برای امریكایی ها باقی نگذاشت، به طوری كه در بازگشت اعتماد به نفس خود را باز یافته و بار دیگر با خیال راحت بر اریكه ی سلطنت تكیه زده بود. ولی مشكلات اقتصادی و نابسامانی های ناشی از ریخت و پاش های گذشته از یك طرف و تشدید مخالفت ها با حكومت خودكامه و مفاسد و مشكلات ناشی از آن، به تدریج روند نهضتی را در جامعه شدت بخشید كه مهار آن روز به روز دشوارتر می شد. آموزگار در كار خود فرو مانده و هویدا هم كه به وزارت دربار منصوب شده بود، از هیچ گونه كارشكنی در كار دولت فروگذار نمی كرد و سرانجام با انتشار مقاله ی توهین آمیز نسبت به امام خمینی« قدس سره» در روزنامه ی اطلاعات در 17 دی 1356، كاری ترین زهر خود را به حكومت آموزگار ریخت.
این مقاله به ابتكار هویدا تهیه و شاه بر انتشار آن صحه گذاشت و حتی لحن آن را تندتر كرد. سرانجام دولت آموزگار از كار بر كنار شد و شاه شریف امامی را كه مهره انگلیسی ها بود روی كار اورد تا بتوانددر كنار حمایت امریكا، رضایت انگلستان را نیز جلب نماید. انخاب شریف امامی به نخست وزیری هم هیچ یك از انتظارات شاه را بر نیاورد. عقب گرد ناگهانی رژیم در برابر مخالفان و آزادی مطبوعات، به گسترش فعالیت های مخالف رژیم انجامید. اقدام شتابزده ی رژیم در برقراری حكومت نظامی، فاجعه ی 17 شهریور میدان ژاله (شهدا) را آفرید. انعكاس جهانی این فاجعه رژیم را از اجرای مقررات حكومت نظامی بازداشت و تظاهرات و اعتصابات تازه ای را به دنبال آورد.
تیراندازی به سوی دانشجویان و دانش آموزان در 13 آبان 1357 در دانشگاه تهران و كشته و زخمی شدن تعدادی از آن ها، تظاهرات بی سابقه ی 14 آبان را در تهران به دنبال داشت. شاه همان روز با هلیكوپتر بر فراز شهر پرواز كرد و پس از مشاهده ی شعله های آتش كه از صدها نقطه ی شهر زبانه می كشید، به كاخ نیاوران بازگشت و سفیران امریكا و انگلیس را نزد خود فرا خواند تا تصمیم خود را به تشكیل یك دولت نظامی به آن ها ابلاغ كند. سفیر امریكا نظر موافق واشنگتن را با استقرار یك دولت نظامی اعلام داشت. سفیر انگلیس نیز گفت:
دولت انگلستان آنچه را كه اعلی حضرت به مصلحت كشور خود تشخیص دهند، تأیید می كند. شاه پس از این ملاقات حكم نخست وزیری ارتشبد ازهاری را امضا كرد و فردای آن روز ضمن اعلام تشكیل دولت نظامی گفت كه صدای انقلاب ملت را شنیده و قول می دهد كه اشتباهات گذشته جبران شود.
دولت نظامی در همان چند روز اول ناتوانی خود را در اداره ی امور كشور نشان داد و موج تظاهرات و اعتصابات بعد از چند روز وقفه از سرگرفته شد. حكومت نظامی هم عملاً كارآیی خود را از دست داد، زیرا مقررات حكومت نظامی در مورد منع اجتماعات اجرا نمی شد. حكومت نظامی به ویژه در مورد مطبوعات سختگیری كرد، ولی نویسندگان مطبوعات زیر بار سانسور نرفتند و دست به اعتصاب زدند و مردم بیش از پیش برای آگاهی از آنچه در كشورشان می گذشت به رادیوهای بیگانه روی آوردند. گسترش موج اعتصابات در سراسر كشور، بخصوص صنعت نفت، مملكت را به حال فلج كامل در آورد و درآمد ارزی كشور به صفر رسید. شاه برای خروج از بن بستی كه در آن گرفتار شده بود به رهبران جبهه ی ملی روی آورد و قبل از همه دكتر غلامحسین صدیقی را برای مقام نخست وزیری در نظر گرفت. دكتر صدیقی پس از یك هفته مطالعه و مشورت، پاسخ ردّ داد. شاه از شاپور بختیار دعوت كرد. بختیار این پیشنهاد را به شرط گرفتن اختیار كامل و خروج شاه از كشور بعد از رأی اعتماد مجلسین به دولت پذیرفت. شاه ناگزیر، تمام شرایط را پذیرفت.
با روشن شدن جرقه های اولیه انقلاب و فشار نیروهای مخالف رژیم و هماهنگی قیام های مردمی به رهبری امام خمینی قدس سره و كشتار 17 شهریور و برگزاری مراسم چهلم های مختلف شهدا در تهران، تبریز، اصفهان ،مشهد و ...، و اعتصاب كارگران شركت ملی نفت و چاپ مقاله توهین آمیز احمد رشیدی مطلق علیه امام« قدس سره»، كنترل امنیت كشور از دست نیروهای رژیم و حتی حكومت نظامی خارج شد و پایه های اقتدار رژیم 2500 ساله شاهنشاهی سست شده و منجر به فرار شاه گردید.
در آن تاریخ همه ناظران سیاسی متفق القول بودند كه حل بحران، با حضور شاه در ایران امكان پذیر نیست و رهبر انقلاب اسلامی، به هیچ عنوان حضور شاه و رژیم سلطنتی را تحمل نخواهد كرد. شاه نیز پس از عدم موفقیت دولت نظامیازهاری در برقراری نظم و آرامش و رقع اعتصاب ها كه اقتصاد كشور را فلج كرده بود، راه دیگری جز خروج از كشور نداشت. تشریفات مربوط به خروج شاه خصوصی و غیررسمی بود. مشایعت كنندگان، نخست وزیر، رؤسای مجلسین، وزیر دربار، رییس ستاد ارتش و گروهی از مقامات وابسته به دربار بودند. فرودگاه مهرآباد در محاصره یگان های گارد شاهنشاهی بود. مقارن ساعت یازده و نیم صبح، شاه و همسرش، با یك هلیكوپتر وارد فرودگاه شدند.
شاه در مصاحبه ی كوتاهی به خبرنگاران گفت:(1)
«مدتی است احساس خستگی می كنم و احتیاج به استراحت دارم. ضمناً گفته بودم پس از این كه خیالم راحت شود و دولت مستقر گردد، به مسافرت خواهم رفت. این سفر اكنون آغاز می شود و تهران را به سوی آسوان در مصر ترك می كنم. امروز با رأی مجلس شورای ملی كه پس از رأی سنا داده شد، امیدوارم كه دولت بتواند هم به جبران گذشته و هم در پایه گذاری آینده موفق شود.»
در مورد مدت سفر گفت:
«این سفر بستگی به حالت من دارد و در حال حاضر دقیقاً نمی توانم آن را تعیین كنم.»
ساعت نیم بعد از ظهر، شاه و همسرش تهران را به مقصد مصر ترك كردند.
در آخرین روزها فرح كوشید تا موافقت شاه را به استعفا از مقام سلطنت و تفویض مقام نیابت سلطنت به وی، طبق قانون اساسی جلب نماید. شاه نپذیرفت و گفت این كار مشكلی را حل نخواهد كرد. سرانجام شاه روز 26 دی 1357، فرار را بر قرار ترجیح داد. از اعضای خانواده ی سلطنتی تنها فرح مانده بود كه او نیز همراه همسرش از ایران خارج شد. پس از خروج شاه از ایران، موج شادی مردم را فرا گرفت و ملت با آمدن به خیابان ها و اظهار شادمانی و پخش گل و شیرینی این پیروزی بزرگ را جشن گرفت و رژیم سلطنتی كمتر از یك ماه پس از فرار شاه سقوط كرد و طومار عمر رژیم سرتاسر ظلم و جور 2500 ساله ی شاهنشاهی روز 22 بهمن 1357، درهم پیچیده شد.
اعلامیهٔ جهانی حقوق بشر یک پیمان بینالمللی است که در مجمع عمومی سازمان ملل متحد در تاریخ ۱۰ دسامبر ۱۹۴۸ در پاریس به تصویب رسیده است. این اعلامیه نتیجه ی مستقیم جنگ جهانی دوم بوده و برای اولین بار حقوقی را که تمام انسان ها مستحق آن هستند، بصورت جهانی بیان می دارد. اعلامیه ی مذکور شامل ۳۰ ماده است که به تشریح دیدگاه سازمان ملل متحد در مورد حقوق بشر میپردازد. مفاد این اعلامیه حقوق بنیادی مدنی، فرهنگی، اقتصادی، سیاسی، و اجتماعیای را که تمامی ابنای بشر در هر کشوری باید از آن برخوردار باشند، مشخص کردهاست.
مفاد این اعلامیه از نظر بسیاری از پژوهشگران الزامآور بوده و از اعتبار حقوق بینالملل برخوردارست، زیرا به صورت گستردهای پذیرفته شده و برای سنجش رفتار کشورها به کار میرود.
کشورهای تازه استقلال یافتهٔ زیادی به مفاد اعلامیه جهانی حقوق بشر استناد کرده و آن را در قوانین بنیادی یا قانون اساسی خود گنجاندهاند.[۱]
چراغی فرا راه دانش آموزان
سیزده آبان 57 بود. دانشجویان و دانش آموزان، مانند روزهای پیش، در دانشگاه تهران اجتماع کرده بودند و با شعارهای توفنده و مشت های گره کرده، جنایت های رژیم منفور پهلوی را محکوم می کردند و خواهان برپایی حکومت اسلامی به رهبری امام خمینی(ره) بودند. عده ای از جوانان در کنار نرده های دانشگاه و عده ای دیگر در زمین چمن دانشگاه، علیه رژیم شعار می دادند. این وضعیت تا ظهر ادامه داشت، که ناگهان، گلوله های قساوت دژخیمان شاه، فضای پیرامون دانشگاه را در تاریکی فرو برد. بیش از شصت تن از دانش آموزان، به خاک و خون کشیده شدند. به همین مناسبت، این روز را روز «دانش آموز» نامیدند، تا برای همیشه چراغی فرا راه دانش آموزان عزیز کشورمان باشد و روحیه ی ظلم ستیزی و عدالت خواهی را در آنان، هماره زنده نگه دارد.
روز رسوایی آمریکا
بی تردید، حماسه ها، فداکاری ها و از خودگذشتگی های دانش آموزان عزیز در 13 آبان 57، پیروزی انقلاب اسلامی را شتاب بخشید و سبب زوال رژیم وابسته به امریکا گردید. هرچند قیام سیزده آبان، به شهادت عده ی زیادی از دانش آموزان انجامید، ولی آغازی شد برای قیامی گسترده تر و حرکتی فراگیرتر که پس از اندک زمانی، طومار سیاه دودمان پهلوی را در آتش خشم ملت فرو برد و آن را به زباله دان تاریخ سپرد.از سوی دیگر، همه ی این حوادث، به ننگ و رسوایی آمریکا و دست نشاندگانش انجامید و نفرت و انزجار ملت را از آمریکای استعمارگر افزون تر کرد.
پیام روز دانش آموز
یوم اللّه سیزده آبان، یادآور حماسه ها، ایثارها و فداکاری های دانش آموزان عزیزمان است. این روز با شکوه بدین سبب، روز «دانش آموز» نامیده شد، تا خاطره ی فرزندان دلیر انقلاب برای همیشه جاودان بماند و درسی فراموش ناشدنی برای تمام دانش آموزان در سراسر گیتی باشد که با ابرقدرت ها و چپاول گران بین المللی به مبارزه ی بی امان بپردازند و عزت را بر زندگی ذلت بار ترجیح دهند. روز دانش آموز به همه ی مستضعفان جهان می آموزد که علیه مستکبران قیام کنند و حقوق مسلم و از دست رفته ی خویش را از چنگال استکبار و استعمار بیرون کشند. پیام روز دانش آموز به مسلمانان این است که: تنها در برابر والایی های ارجمند مکتب توحید به نماز بایستید و فقط در پیشگاه خدا به کرنش و سجود بنشینید.
ادب و کمال دانش آموز
دانش آموزان، گل بوته هایی تشنه در کنار جویبار این دیارند. آموزگاران، چشمه ساران بهارند و هر مدرسه، آبشخور آب حیات است. روز دانش آموز، فرصتی برای تجدید عهد با قلم، کتاب و دین و دانش است. دانش آموزی که قدر گوهر خویش رابشناسد و ارزش زندگی و زمان را بداند، مجاهدی است که در سنگر دانش به ستیز با جهل، تاریکی و بی مسؤولیتی می پردازد. دانش آموز متعهد و ایمان مدار ایرانی باید در کنار درس و علم، برای ادب و کمال، سهمی بزرگ قایل شود. سعادت و آینده ی درخشان دانش آموز تنها در گرو درس خوب و نمره های عالی نیست، بلکه دانش آموز باید به چیزهای دیگری نیز بیاندیشد مانند: معنویت، انسان دوستی و خداجویی.
حق شناسی دانش آموز
والدین دانش آموز، دوست دارند فرزندان شان، تلاش آنان را در راه تربیت و آموزش خویش، نادیده نگیرند. هرچند آنان همواره از روی عشق و علاقه، در این راه فداکاری می کنند و منتی هم نمی گذارند؛ ولی فرزندان نباید سپاس گزاری و حق شناسی را فراموش کنند. از سوی دیگر، ادب در برابر استاد نیز، نشان کمال یک دانش آموز است. فروتنی در برابر استاد، دستور خرد و وجدان و سفارش پیامبر خدا، اولیای دین و همه ی خردمندان و فرهیختگان است. پس دانش آموزان عزیز باید بکوشند همواره قدرشناس والدین و آموزگاران دل سوز خویش باشند.
کتاب و کتابخوانی سنگ بنای توسعه یی فرهنگ و رشد تمدن هاست. این نکته ای است که مسئولان فرهنگی و اجتماعی کشور بارها به آن اشاره کرده اند . در کنار این واقعیت، واقعیت دیگری وجود دارد که با وجود آنکه از این نوع حرف ها در کشور ما زیاد زده می شود اما عملاً " کتابخوانی" جایگاه رفیع و بلند خود را در جامعه پیدا نکرده است. این واقعیت بیانگر یک نکته ی اساسی است و آن اینکه با سخنرانی و حرف زدن و شعاردادن هیچ کاری به نتیجه نمی رسد، مگر اینکه شرایط تحقیق و امکانات لازم برای این امر یعنی «کتابخوانی» در جامعه میسر گردد. بنابراین باید در کنار حرف های قشنگ و زیبای فرهنگی ،تلاش کرد که زمینه ها و شرایط لازم برای رشد و شکوفایی کتاب و کتابخوانی و نهادینه کردن آن در جامعه فراهم شود. چگونه می توان کتاب وکتابخوانی را در جامعه توسعه و گسترش داد؟ چرا با وجود تلاش های گوناگون و اختصاص بودجه های مختلف برای توسعه کتابخوانی در کشور، هنوز آن طور که باید و شاید، کتابخوانی در جامعه نهادینه نشده است. نظر مردم و کارشناسان متخصص فرهنگی در این زمینه چیست؟
به گفته متخصصان کتابداری، اگر مسئولان فرهنگی کشور واقعاً بخواهند فرهنگ کتاب و کتابخوانی و مطالعه را در سطح جامعه گسترش دهند، باید دوکار اساسی انجام گیرد: اول آنکه مطالعه دقیق و جامع درباره وضعیت کتابخوانی در ایران انجام دهند و عوامل عدم توسعه کتابخوانی را در جامعه بررسی و تعیین کنند. دوم اینکه پس از انجام این مطالعه جامع، یک طرح ملی با همکاری متخصصان علوم کتابداری و اطلاع رسانی برای توسعه ی فرهنگ کتابخوانی در جامعه طراحی و شرایط لازم و کافی را برای اجرای آن فراهم سازند.
متخصصان فرهنگی اظهار می نمایند بدون مطالعه ، تحقیق و برنامه ریزی اصولی، فرهنگ کتاب و کتابخوانی در جامعه رونق پیدا نمی کند. زیرا کتابخوانی در جامعه ما با موانع و مشکلات متعددی روبرو است. کتابخانه های مدارس (school libraries) یکی دیگر از موانع توسعه ی فرهنگ کتابخوانی در جامعه است وضعیت اکثر آنها متاثر کننده است و زیر سطح استانده های ذیربط می باشد.
وسعت ايران از 5000 سال پيش تا امروز
انجمن آثار و مفاخر فرهنگی روز بزرگداشت حافظ، شاعر بنام ایرانی که شهسوار بلند آوازه چرخ کبود و بادیه پیمای معرفت و خوشه چین قرآن است را گرامی می دارد.
پیامبر (ص) می فرماید: به راستی که برخی از شعرها حکمت است.
مقام معظم رهبری می فرماید: به نظر من هنر بزرگ کسانی مثل سعدی یا حافظ و یا فردوسی این است که هفتصد سال پیش یا هزار سال پیش طوری حرف زدند که ما امروز وقتی آن سخنان را باز میگوییم اصلا احساس غربت نمی کنیم، اصلا زبان زبان امروز است.
برگی از زندگی حافظ
شمس الدین محمد حافظ ملقب به خواجه حافظ شیرازی و مشهور به لسان الغیبو ترجمانالاسرار در شیراز متولد شد. درباره تاریخ ولادت، نام و هویت پدرش در مآخذ موثق و قابل اعتماد قدیم ذکری به میان نیامده است. او در جوانى به آموختن قرآن، ادبیات عرب و علوم اسلامى پرداخت و در تفسير،كلام، حكمت و ادب تبحر يافت. از آنجا که قرآن را از حفظ بود به همين سبب «حافظ» تخلص ميكرد.
دوران جوانی حافظ با افول سلسله محلی اتابکان فارس و تسلط خاندان اینجو بر فارس مصادف بود. حافظ که در همان دوره بهشهرت والایی دست یافته بود مورد توجه و امرای اینجو قرار گرفت و پس از راهیافتن به دربار شيخ ابواسحاق اينجو (744ـ 754 هـ .ق) مقام و مرتبه والایی یافت . از آنجا که شیخ ابواسحق اینجو امیری عادل، دانشمند و ادبدوست بود،حافظ از لطف وی بهرهمند شد . از این رو، شیخ ابواسحق اینجو ممدوح حافظ شد به طوری که وی در اشعارش از وی با القابی چون «جمال چهره اسلام» و «سپهر علم وحیاء» یاد کرده و مراتب حقشناسی خود را نسبتبه وی بیان داشته است. حافظ مکرر از ابواسحق اینجو، دوران سلطنتش و رجال عهد وی ياد كرده است. ظاهراً از مشايخ و علماى عهد اين پادشاه،كسانى مانند شيخ امين الدين بليانى، قاضى عضدالدين ايجى و قاضى مجدالدين شيرازى، تا حدى مربى و حامى حافظ بودند. بعد از دوران یاد شده دوره امارت امير مبارزالدين محمد مظفر، مؤسس سلسله آل مظفر، که با سختگيرى و تعصب بسيار همراه بود سبب نارضایتی حافظ را فراهم آورد. اما چنان که از دیوان اشعار حافظ پیداست دوران سلطنت جانشينان امیر مبارزالدین یعنی شاه شجاع و شاه منصور برای وی مطلوب بوده، زیرا حافظ آنها را مورد مدح قرار داده است. اواخر زندگی این شاعر بلندآوازه ایران مصادف با حملهامیر تیمور گورگانی به شیراز بود. حافظ احتمالاً در 791 هـ .ق درگذشت. او بیشتر عمر خود را در شیراز گذراند و جز یک سفرکوتاه به یزد و بندر هرمز همواره در شیراز بود. اشعار وی نه تنها در سرتا سر ایران بلکه در خارج از ایران نیز از شهرت بسزایی برخوردار است. ديوان حافظ، بنابر مشهور، اولين بار به وسيلة يكي از ياران و شاگردانش به نام محمد گلندام تدوين يافته است.تاكنون شروح متعددي بر اين ديوان نگاشته شده است و ترجمه هاي گوناگوني به زبانهاي مختلف از اين اثر صورت گرفته است. حافظ از شاعران برجسته ادب فارسی پیش از خود چون فردوسی، نظامی گنجوی، مولانا و سعدی تأثیر فراوانی گرفته و بر شاعران پس از خود نیز تأثیر فراوانی نهاده است. از جمله افرادی که از حافظ تأثیر پذیرفته اند، میتوان به گوته آلمانی اشاره کرد که دیوان شرقی – غربی خود را تحت تأثیر و در نتیجه الهامات دیوان حافظ سروده است.
تفأل با ديوان حافظ و حكايات و قصه هاي بسياري كه در باب فال وجود دارد، از شهرت و قبول فوق العادة او در نزد عموم فارسي زبانان حكايت دارد.
سخنان مقام معظم رهبری درباره حافظ
حافظ به هيچ وجه آن رندِ ميكدهنشينِ اسير مى و مطرب و مَهْجبين كه تصوير كردند، بعضى نيست و باز تكرار مىكنم كه منظور من از حافظ، آن شخصيتى است كه از حافظ در تاريخ ماندگار است يعنى آن بخش اصلى و عمدهى عمر حافظ كه بخش پايانى عمر اوست. نمىگويم در طول عمرش چنين نبوده، شايد هم بوده - البته قرائنى هم بر اين معنا دلالت مىكند - اما حافظ در اقلاً ثلث آخر زندگيش، يك انسان وارسته و والاست. اوّلاً يك عالم زمانه است، يعنى درس خوانده و تحصيل كرده و مدرسه رفته است. فقه و حديث و كلام و تفسير و ادب فارسى و ادب عربى را آموخته. حتّى آن چنان كه حدس زده مىشود از اصطلاحاتى كه در نجوم و غيرو به كار رفته، در اين علوم هم دستى داشته و تحصيلى كرده، يك عالم است. اين عالم، بساط علمفروشى و زهدفروشى و دينفروشى را هرگز نگسترده، كه آن روز چنين بساط هايى رواج داشته. اين عالم، در بخش عمدهاى از عمرش، راه سلوك و عرفان را هم پيموده. در اينكه وابستهى به فرقهاى از متصوّفه هم نيست، شايد شكّى نباشد. يعنى هيچ يك از فرق متصوّفه، نمىتوانند ادعا كنند كه حافظ جزو سلسلهى آنهاست؛ زيرا كه براى او هيچ مرشدى، شيخى، قطبى بيان نشده و بعيد هم به نظر مىرسد كه او قطبى و شيخى داشته باشد و در اين ديوانى كه از افراد زيادى در او سخن رفته، از آن مرشد و معلّم سخنى نرفته باشد. البته در اشعار او، اشارهاى هست به اينكه بدون پير نمىشود رفت در راه عشق كه من به خويش نمودم صد اهتمام و نشد.
زمان او از لحاظ زمان سياسى، يكى از بدترين زمانهاى ايران است و من واقعاً در تاريخ يادم نمىآيد- تتبّع هم نكردم البته، اما در همان مقدارى كه در حافظه دارم - به ياد ندارم زمانى را و منطقهاى را كه به قدر شيراز در زمان حافظ دستخوش تحولات گوناگون سياسى، همراه با خرابيها و ويرانيها شده باشد. اگر مبدأ اين دوران پادشاهيهاى زمان حافظ را زمان «شاه شيخابواسحاقِ اينجو» بدانيم - كه زمان شروع سلطنت او فكر مىكنم، هفتصدوچهلوخوردهاى است كه دوران جوانى حافظ است، چون حافظ سال ولادتش معلوم نيست؛ هفتصدوبيست، هفتصدوهيجده، هفتصدوبيستودو، روشن نيست كه كى است، لكن حدوداً مىشود فهميد كه در همان حول و حوش هفتصدوبيست است-حافظ جوان بيستوچند سالهاى بوده كه اين پادشاه به مسند حكومت مىرسد و بعد از او حالا در زمان خود همين پادشاه جوان و خوشذوق و مورد علاقهى حافظ احتمالاً و عيّاش و زيبا و شاعر و اديب، همين پادشاه با اين خصوصيات هم جنگهاى فراوانى را مىكرده با امير «مبارزالدين» در كرمان و با ديگران.يك چنين وضعيتى در شيراز وجود داشته و دائماً مردم شيراز زير فشار ارعاب اين ديكتاتورهاى زباننفهم مغرور قرار داشتند. حافظ حدود شايد چهل سال، چهلوپنج سال از عمر خودش را، در دوران اين خانواده گذرانده. طبيعى است اگر چنانچه با صيت شهرت حافظ بر شعر و شاعرى، اين انتظار از او وجود داشته باشد كه زبان به مدح بعضى از افراد اين خاندان بگشايد و گشوده. نمىشود ما ديگر بيائيم توجيه كنيم، بگوئيم نخير: كه دور شاه شجاع است مى دلير بنوش. اين يقيناً اين مدحها، مربوط به اين افراد است. امّا آنچه كه من مىخواهم بگويم اين است كه اين مدحها، از رتبت حافظ و قدر حافظ، چيزى نمىكاهد. اين كمترين كارى است كه يك شاعرى در حدّ حافظ مىتوانسته آن روز بكند. شما نگاه كنيد ببينيد معاصرين حافظ چه مىكردند! «سلمان ساوجى» يك شاعر معاصر حافظ است. چقدر مدح براى «ايلكانيان» - چه «شيخ حسن» و چه پسرش «اويسبنحسن» و چه آن «احمدبناويس» و چقدر شعر گفته دربارهى اين خانواده - شايد سلمان ساوجى يا خواجوى كرمانى يا ديگر شعرائى كه معاصر حافظ بودند يا قبل و بعد او بودند، آنچه كه حافظ گفته، كمترين است.
... يكى از آن جفاهاى بزرگى كه به وسيلهى بعضى از نويسندگان ما به حافظ شده، اين است كه مىگويند:حافظ به زبان غزل، قصيده مىگفت و مدح مىسرود. به نظر من از اين بزرگتر اهانتى به حافظ نيست! اينى كه تو يك غزلى - در پايان غزل يا يك گوشهاى از غزل - اسم يك پادشاهى را آورده باشد، اين غير از اين است كه غزل را در مدح آن پادشاه سروده باشد. اين كار در بين شعرا رائج است. شاعر، يك غزلى را براى دل خودش، نه براى كس ديگر، مىگويد؛ بعد آن را موَشَّح مىكند؛ مزيّن مىكند به نام يك دوستى، يك رفيقى، يك عزيزى، در پايان آن غزل اسم آن عزيز را هم مىآورد. اين معنايش اين نيست كه از اوّل تا آخر غزل هر چه گفته، خطاب به آن عزيز است يا به آن دوست است به آن رفيق است. اين كار را حافظ هم كرده. در بعضى از غزليات، غزل را براى خودش براى دل خودش و ذهن خودش و آن آرمان خودش گفته در پايان، يك بيتى، مصرعى هم به نام يكى از آن كسانى كه آنجا هستند بودند در آن زمانه.
من در بارهى شخصيت حافظ، اين شخصيت والا و ارجمند، خيلى حرف و سخن در ذهن دارم؛ لكن مصلحت نمى دانم كه بيش از اين، اين جلسه را و شما برادران و خواهران عزيز را و مهمانان گرامى را معطّل كنم. اميدوارم كه به بحثهاى مفيد و ممَتِّعى در اين باره برسيد. من همين قدر بگويم كه حافظ همچنانى كه تا امروز شاعر همهى قشرها در كشور ما بوده، بعد از اين هم شاعرِ همه خواهد ماند و اميد است كه هر چه بيشتر ما توفيق پيدا كنيم كه معارف اين شاعر بزرگ را از اشعارش بفهميم و شخصيت او را بيشتر درك كنيم و آن را پايهى خوبى قرار بدهيم براى پيشرفت معرفت جامعهى خودمان و فرهنگ كشورمان.
بسوخت حافظ و ترسم كه شرح قصهى او
به سمع پادشه كامكار ما نرسد
بهترين فاتحهى سخن، در بزرگداشت اين عزيز هميشگى ملت ايران و درّ يگانهى فرهنگ فارسى، سخنى بود از خود او، كه اين غزل را به عنوان ارادتى به خواجهى شيراز و شاعر همهى عصرها و قرنهايمان در حضور شما عزيزانبرادران و خواهران و ميهمانان گرامى خواندم و در حقيقت توصيفى براى خود حافظ شيرازى است.
البته در جامعهى ما و در بيرون از كشور ما، دربارهى حافظ، سخنها گفتند و قلمها زدند و به دهها زبان ديوان او را برگرداندند و دهها كتاب در شرح حال او يا ديوان او نوشتند؛ امّا همچنان حافظ به صورت كامل، ناشناخته است. اين را اعتراف مىكنيم و بر اساس اين اعتراف بايد حركت كنيم و اين كنگره بزرگترين هنرش اين خواهد بود انشاءاللَّه كه در اين راه گامى به جلو باشد.در اين كنگره،اساتيد بزرگ، شعرا، ادبا و صاحب فضيلتان و افراد صاحبنظر بحمداللَّه زيادند. بايد بگويند و بسرايند و بنويسند و پس از اين جلسه هم، بايد اين حركت ادامه پيدا كند.
البته اگر بگويم بكوشيد تا مثل حافظ بسراييد، مىترسم نشود. مثل حافظ نه قبل و نه بعد از او كسى نيامده است. حقيقتا هيچ كس نتوانسته مثل حافظ غزل بگويد. حافظ مقولهى ديگرى است و بالاتر از همه است. تصور من اين است كه حافظ شعرش را صد بار پرداخت كرده است. به همين دليل غزلهاى او در حد اعلاى يكدستى و صافى است. اصلا ممكن نيست كه شعر به محض صادر شدن از طبع، خود به خود صاف و بىغل و غش باشد. بالاخره مقدارى پرداخت لازم دارد. البته اين را هم فراموش نكنيد كه اگر شعر «جوهر» نداشته باشد، هرچه پرداختش كنيد، چيزى درنمىآيد.
نمىشود باور كرد كسى مانند حافظ شصت، هفتاد سال عمر كند، اقلا پنجاه سال شعر بگويد و فقط به قدر همين ديوانى كه از او بر جا مانده است، شعر گفته باشد. آيا اين قابل باور است؟! مىشود قبول كرد كه حافظ با آن طبع شعر والاى خود، پنجاه سال شعر بگويد و فقط توانسته باشد پانصد غزل ارائه دهد؟! قابل باور نيست! مىخواهم اين طور بگويم كه حافظ اقلا ده برابر آنچه كه از او باقى مانده، شعر گفته؛ اما نه برابرش را دور ريخته است! چنين بوده كه حافظ، حافظ شده است؛ كما اينكه اگر برخى از شعراى مكثار گذشته هم بدين نحو به تصفيهى شعر خود مىپرداختند، حداقل حافظ دوم يا شاعر بلند مرتبهاى مىشدند. به عنوان مثال، غزلهاى خوب و درجهى يك صائب تبريزى، معلوم نيست خيلى به غزل حافظ باج بدهد؛ اما در شعرهاى بدش گم شده است! يا مثلا حزين لاهيجى، اگر از چند هزار غزل خود، پانصد غزل ناب و درجهى يك برمىگزيد و ارائه مىكرد، معلوم نبود شعرش با شعر حافظ، آن قدرى كه الان تفاوت دارد، تفاوت مىداشت. مقصود اين است كه هر كس شعر بد خود را پاره كرد و دور ريخت و حتى در بايگانى ذهن، نگه نداشت، او برده است!
[ پشتوانه فلسفی و فکری حافظ][8]
اینکه هنرمند در چه سطحی از اندیشه قرار دارد تا بتواند همه و یا بخشی از آن حقیقت را ببیند و بشناسد بحث دیگری است البته هرچه اندیشه و فکر و درک عقلانی بالاتر باشد میتواند به آن درک ظریف هنری کیفیّت بیشتری بدهد حافظ شیرازی صرفاً یک هنرمند نیست بلکه معارف بلندی نیز در کلمات او وجود دارد این معارف هم فقط با هنرمند بودن به دست نمیآید بلکه یک پشتوانه فلسفی و فکری لازم دارد باید متّکا یا نقطه عزیمت و خاستگاهی از اندیشه والا این درک هنری و سپس تبیین هنری را پشتیبانی کند.
[ آشنایی با قرآن دلیل اسوه بودن حافظ][9]
شما اگر بخواهيد به لوازم اسوه بودن و الگو بودن عمل كنيد بايستى معرفت دينى و معرفت اسلامى خودتان را عمق ببخشيد و اين در گذشتهى شعر ما وجود داشته. شما نگاه كنيد شاعران برجستهى ما اغلب حالا نميگويم همه اينجورند از فردوسى بگيريد تا مولوى و سعدى و حافظ و جامى.
... حافظ اگر افتخار نميكرد به حافظ قرآن بودن تخلص خودش را حافظ نميگذاشت. او جزو حفّاظ قرآن است "قرآن ز بر بخوانم با چهارده روايت". حالا «قرّاء» ما كه با اختلاف قرائت هم ميخوانند معمولاً دو تا سه تا روايت بيشتر نميتوانند بخوانند اما او ميتوانسته با چهارده روايت قرآن را بخواند كه خيلى عظمت دارد. اين آشنائى با قرآن در غزل حافظ مشهود است براى كسى كه آن را بفهمد.
من امروز مايل بودم بتوانم يك بحث مورد قبول خود - حداقل - در اين مجمع شما داشته باشم. ارادت به حافظ و احساس مسؤوليت در مقابل پيام حافظ و جهانبينى او و نيز زبان او، من را وادار مىكند و مىكرد به شركت در اين اجتماع و همكارى با شما؛ امّا وقت و گرفتاريهاى من به من اجازه ندادهاند و نمىدهند كه آن چنان كه دلخواه يك دوستدار حافظ است، دربارهى او حرف بزنم و بيان كنم. در استعجال، با كمك از حافظه و از حافظ، مطالبى را آماده كردهام كه عرض كنم.
آن چنان كه من جمعبندى مىكنم از ديوان او و ازمجموعهى سخن او شعر حافظ در اوج هنر فارسى است و از جهات مختلف در حد اعلاست. اين بحث كه بهترين شاعر فارسى كيست، تاكنون بحث بىجوابى مانده و شايد بعد از اين هم بىجواب بماند؛ امّا مىتوان ادعا كرد كه به اوج سخن حافظ -يعنى به اوجى كه در سخن حافظ هست - هيچ سخن ديگرى نرسيده است. نه اينكه مرتبهى شعر حافظ در همهى غزليات و سرودهها مرتبهاى است والاتر از ديگران، بلكه بدين معنا كه در بخشى از اين مجموعهى گرانبها و نفيس، اوجى وجود دارد كه شبيه آن را در كلام ديگران انسان مشاهده نمىكند.
بايد استنتاج كنيم كه اين غزل، اين سخن، در حد اوج است و در ديوان حافظ، از اين قبيل بسيار است. آن چنان استحكام سخن در غزل حافظ، چشم را به خود جلب مىكند كه كسانى كه بر روى خصوصيات لفظى سخن كار مىكنند - منهاى مسائل معنوى - بلاشك يكى از چيزهايى كه آنها را مبهوت مىكند، همين استحكام سخن حافظ است.
تصويرگرى حافظ، يكى از برجستهترين خصوصيّات اوست.
از جملهى خصوصيّات زبان حافظ، شورآفرينى است. شعر حافظ شعر پرشور و شورانگيز است. با اينكه شعر غزلى - در برخى از اشكالش كه شايد صبغهى غالب هم داشته باشد - شعر رخوت و بىحالى است؛ امّا شعر حافظ، شعر شورانگيز و ولولهآفرين است.
خصوصيت ديگر اين است كه شعر حافظ، سرشار از مضامين است - چه مضامين ابتكارى و چه مضامين شعراى گذشته - كه آنها را با بهترين بيانى و غالباً با بهتر از بيان خودشان، ادا كرده است. چه شعراى عرب و چه شعراى پيش از خودش مثل سعدى و چه شعراى معاصر خودش مثل خواجو و سلمان ساوجى كه گاهى مضمونى را از آنها گرفته و به زيباتر از بيانى از بيان خود آنها، آن را ادا كرده است.اينى كه گفته مىشود كه در شعر حافظ مضمون نيست، اين ناشى از دو علت است: يكى اينكه مضامين حافظ آن قدر بعد از او تكرار شده و تقليد شده كه امروز كه ما آن را مىخوانيم، به گوشمان تازه نمىآيد. اين گناه حافظ نيست اين مدح حافظ است كه شعر او و سخن او و مضمون او، آن قدر دست به دست گشته و همه او را گفتند و گرفتند و تقليد كردند كه امروز يك حرف تازه به گوش نمىآيد و دوم اينكه: زيبائى سخن و صافى سخن، آن چنانى كه مضمون در او گم مىشود، بر خلاف بسيارى از گويندگان سبك هندى كه مضامين عالى را به كيفيتى بيان مىكنند كه زبان سبك هندى اين البته اين، نقص آن سبك هم نيست، در آنجا هم در جاى خود بحث دارد و نظر هست كه آنجا يكى از كمالات سبك هندى است.بههرحال در آنجا برجسته است. مضمون در شعر حافظ، آن چنان هموار و آرام بيان شده، مضمون كه به چشم نمىآيد.
[كمگویى و گزيدهگویى حافظ][15]
كمگویى و گزيدهگویى، خصوصيت ديگر شعر اوست. يعنى حقيقتاً جزء برخى از ابيات حافظ يا بعضى از غزليات و قصائدى كه غالباً هم معلوم مىشود كه مربوط به اوضاع و احوال خاص خودش هست يا مدح اين و آن هست كه راجع به اين مدح هم بعد اگر يادم ماند مطلبى عرض خواهم كرد؛ در بقيهى ديوان، نمىشود جايى را پيدا كرد كه انسان بگويد توى اين غزل، اگر اين يك بيت نبود، بهتر بود، كارى كه با ديوان خيلى از شعرا اين كار مىشود. انسان ديوانهاى بسيار خوب را - از شعراى بزرگ - مىخواند، مىبيند توى اين قصيدهى به اين قشنگى، تو اين غزل به اين شيوائى، اين بيت زيادى است! اگر نبود، يكدستتر بود، بهتر بود. در شعر حافظ، چنين چيزى را آدم نمىتواند پيدا كند.
روانى، صيقلزدگى الفاظ، تركيبات بسيار شيرين و لحن زبان شيرين، يكى از خصوصيّات استثنائى حافظ است. با اينكه كيفيت بيان او - همچنان كه در شعر منسوب به او هست - بسيار شبيه به خواجوست؛ يك جاهايى انسان شعر خواجو را وقتى مىخواند مىبيند كه شبيه شعر حافظ و قابل اشتباه است. امّا شيرينى بيان حافظ، در مجموع ديوان، در هيچ ديوان ديگرى از ديوانهاى فارسى- تا آنجائى كه بنده ديدم و احساس كردم مشاهده نمىشود.
بعضى حافظ را متهم كردند به تكرار، بايد عرض كنم تكرار حافظ، تكرار مضمون نيست، تكرار ايدهها و مفاهيم است. يك مفهوم را به زبانهاى گوناگون تكرار مىكند. نمىشود اين را گفت تكرار مضمون.
موسيقى عبارات حافظ و گوشنوازى اين كلمات، خود يك خصوصيت ديگرى است. شعر را به سبك معمولى وقتى كه بخوانند، گوشنواز است. چيزى كه در شعر فارسى، نظيرش انصافاً كم است. بعضى از غزليات ديگر هم البته همين جور است. در معاصرين او، خواجو همينجور است. بسيارى از غزليات سعدى همين جور است. بعضى از مثنويات همين جور است. امّا در حافظ، اين يك صبغهى عمومى است.
يكى از خصوصيّات شعر حافظ، روانى و رسائى است كه هر كسى كه با زبان فارسى آشنا باشد شعر حافظ را مىفهمد. شما شعر حافظ را با زبان معمولى به يك آدمى كه هيچ سواد هم نداشته باشد وقتى كه بخوانيد، برايش، راحت مىفهمد؛
... مىگويد هنوز زبان غزلى ما، مديون حافظ است و همين هم درست است يعنى؛ امروز شيواترين غزل ما، آن غزلى است كه شباهتى به حافظ مىرساند. نمىگويم اگر كسى درست، نسخهى حافظ تقليد كند؛ اين بهترين غزل خواهد بود. نه، تطوّر زبان و تحوّل سبكها و پيشرفت شعر، يقيناً ما را به جاهاى جديدى رسانده و حقّ هم همين است. امّا در همين شعر غزلى ناب پيشرفتهى امروز، آن جايى كه شباهتى به حافظ و زبان حافظ در او هست، انسان احساس شيوائى مىكند.
[استفادهى شجاعانهى از لهجهى محلّى][19]
از جملهى چيزهايى كه من به نظرم رسيد كه جا دارد روى اين كار بشود، در شعر حافظ استفادهى شجاعانهى از لهجهى محلّى است با ظرافت؛ يعنى از لهجهى شيرازى در شعرى با آن عظمت استفاده كرده حافظ كه موارد زيادى ديده مىشود.
[ درخشان ترين ستارهى فرهنگ فارسى][20]
حافظ بدون شك، درخشان ترين ستارهى فرهنگ فارسى است - شعر فارسى، - در طول اين چندين قرن تا امروز نداريم هيچ شاعرى را كه به قدر حافظ، در اعماق و زواياى جامعهى ما و ذهن و دل ملت ما نفوذ كرده باشد و حضور داشته باشد. شاعرِ همهى قرنهاست و همهى قشرهاست. از عرفاى بىخود از خودِ مجذوبِ جلوههاى الهى، تا اديبان و شاعران خوشذوق، تا رندان بىسر و پا و تا مردان و زنان معمولى جامعهى ما، هر كدام در حافظ سخن دل خود را يافتند و به زبان او، شرح حال و وصف حال خود را سرودند. شاعرى كه ديوان او تا امروز هم، پرفروشترين كتاب و پرنشرترين كتاب، بعد از قرآن است و ديوان او در همه جاى اين كشور و در بسيارى از خانهها - يا بيشتر خانهها - با قداست و حرمت، در كنار كتاب الهى گذاشته شده است. شاعرى كه لفظ و معنا را و قالب و محتوا را با هم به اوج رسانده و در هر مقولهاى كه سخن رانده، زبدهترين و موجزترين و شيرينترين را گفته است.
ما حافظ را فقط به عنوان يك حادثهى تاريخى ارج نمىنهيم، بلكه حافظ همچنين حامل يك پيام و يك فرهنگ است. دو خصوصيت وجود دارد كه به ما حكم مىكند كه از حافظ تجليل كنيم و ياد او را زنده كنيم. اول: زبان فاخر اوست كه همچنان در قلهى زبان فارسى و شعر فارسى است و ما اين زبان را بايد ارج بنهيم و از آن معراجى بسازيم به سوى زبان پاكِ پيراستهى كامل والا؛ چيزى كه امروز از آن محروميم.
[انس شعرای سبك هندى با حافظ][22]
يك نكتهى ديگر هم عرض بكنم اين قسمت مربوط به شعر را خاتمه بدهم و آنكه نشانههاى سبك هندى را هم در غزل حافظ بنده مشاهده مىكنم، يعنى؛ ريشههاى سبك هندى را مىشود فهميد و ارادت صائب و نظيرى و عُرفى و كليم - اين شعراى بزرگ سبك هندى - به حافظ، احتمالاً به معناى انس زيادى اينها با زبان حافظ است.
بنابراين در زمينهى مسائل شعر حافظ، بحثها و حرفهاى زياد و خصوصيّات ممتازى هست كه اساتيد و نويسندگان روى اين، كار كردند؛ باز هم بايد كار بكنند. - من همين جا از فرصت استفاده كنم؛ توصيه كنم براى كار روى ديوان حافظ، از جهات مختلف. با اينكه كارهاى خوبى نسبتاً شده، جاى برخى از كارها خالى است. مثلاً "كشفالكلمات"حافظ ما نداريم. يعنى شما اگر چنانچه يك كلمهاى را بخواهيد در حافظ جستجو كنيد داريد؟... آقاى دكتر شهيدى مىفرمايند داريم. خب اين هم از بىسعادتىهاى ماست كه به قول مرحوم آقاى جلال همائى «تا يك ورق از كليله در گوشم شد سيصد ورق از شفا فراموشم شد» تا يك ورق از كارهاى روزمرّهى سياسى را ما دست گرفتيم به قول ايشان سيصد ورق از كتاب و درس و بحث و...پس خوب است من نگويم، پيشنهاد نكنم. بعد خصوصى به برادران مىگويم، ممكن است هر چى كه به ذهن من رسيده، قبلاً انجام شده باشد.
در موسيقى سنتى، شعر حافظ يا سعدى خوانده مىشود، ولى اين كافى نيست؛ بايد شعر خوب خوانده شود؛ چيزى كه وقتى مستمع شنيد، اين هنر در خدمت ارزشهاى انقلابى و اسلامى قرار گرفته باشد. اين، مخصوص انقلاب هم نيست. هر جامعه و هر انسان و هر مجموعهى بشرىاى، مىخواهد كه هنر در خدمت ارزشهاى مقبول خودش قرار بگيرد. اين جرم نيست كه اسلاميها مىخواهند هنر در خدمت ارزشهاى اسلامى قرار بگيرد. همهى مكاتب و همهى جوامع دنيا، همينطورند. ارزشهايى در ذهنشان وجود دارد كه با ارزشهاى ديگرى فرق دارد. آنان هنر نقاشى، طراحىهاى گوناگون، شعر، موسيقى و همه چيز را در خدمت اين ارزشها قرار مىدهند. اين، يك توقع زيادى نيست كه جامعهى اسلامى چنين انتظارى داشته باشد.
[حافظ نقش آفرین تمدن بزرگ اسلامی][24]
بدون تردید اسلام تمدنی را آفرید که بیش از چهار قرن بخش اعظم دنیای زمان خود را پوشش داد و تمدن امروز ثمره دانشی است که تمدن اسلام آن را به ملتها و نسلهای بعد آموخت قرون وسطا به مفهوم دوران سیاهی و تاریکی متعلق به اروپاست و در تاریکترین دوران قرون وسطای اروپا بزرگترین دانشمندان نویسندگان شعرا و فیلسوفان جهان در ایران و از میان ملت مسلمان ما تمدنی بزرگ را به وجود آوردند که ابو علی سینا فارابی بیهقی فردوسی حافظ و خواجه نصیرالدین طوسی در زمره آنها هستند.
يكى از رازهاى موفقيت قرآن هنرى بودن آن است. قرآن خيلى در اوج هنر است فوقالعاده است واقعاً آن وقت مردم را مسحور كرد والّا اگر پيامبر اكرم بدون زبان هنرى مىنشست با مردم همينطور حرف مىزد البته عدّهاى علاقهمند پيدا مىكرد اما آن صاعقه آن رعد و برق و آن توفان ديگر به وجود نمىآمد. اين هنر است كه اين كارها را مىكند. آثار هنرى اينگونه است. الان هم كه آدم شعر حافظ را مىخواند مىبيند چيز عظيمى است تأثيرگذار است.
[عظمت حافظ در زبان و ادبیات فارسی][26]
فاتحهای میخواندیم و زیر لب نیت میكردیم. منتظر مینشستیم تا حافظ به غزلی مهمانمان كند. دیوان حافظ كه گشوده میشد، همه دل میدادند به ابیات دلنشینش و هركس از این دریا، به قدر وسعش بهره میبرد. بعد از یكبار شنیدن غزل، نوبت به تفسیر میرسید. آن وقت هر بیت شنیدنیتر میشد.
... كسى مثل حافظ، با آن شعر زرين مرصع كه بايد گفت واقعا نشاندهندهى اوج سخن فارسى است؛ يعنى هرچه من در تاريخ ادبيات خودمان نگاه مىكنم، نمىتوانم سخن ديگرى به اوج سخن حافظ پيدا كنم كه همهى خصوصيات لازم در يك كلام زيبا و والا را داشته باشد - همهى خصوصيات در شعر حافظ وجود دارد و در آن مىشود پيدا كرد.
در باب ادبیات و هنر سعدی و حافظ دو گوهر درخشان بر پیشانی زبان فارسی و ادبیات فارسی هستند این چیزی نیست که کسی بخواهد آن را معرفی کند در دانشهای مختلف هم شخصیتهای عظیمی از این استان برخاستهاند که هر کدامی در دورهی خود و عصر خود یگانه بودهاند چه در فلسفه چه در فقه چه در ادبیات و نحو چه در هنر چه در تفسیر و لغت چه در رشتههایی مانند ستارهشناسی و فیزیک و پزشکی نام بردن شخصیتهایی که در این علوم متنوع هر کدامی به قله رسیدند و جزو سرآمدان زمان خود بودند و معرفی یکایک این بزرگان در یک محفل دیگر و نوع دیگری از دیدار اقتضاء دارد اینجا همین اندازه اشاره کافیست.
خب، يك بحث ديگر دربارهى جهانبينى حافظ است. در باب جهانبينى حافظ، بحثهاى زيادى شده بنده هم در اين زمينه نظرى دارم كه عرض مىكنم. مطمئناً در اين جلسه هم بحثهاى مختلفى خواهد شد و نظرات گوناگونى ابراز خواهد شد و حالا كه مسأله اختلاف انگيز هست و مورد بحث هست؛ چه بهتر كه كسانى دور از تعصّب، دور از پيشداورى حقيقتاً بروند وارد ديوان حافظ بشوند تا جهانبينى اين مرد بزرگ را به صورت قطعى و مسلّم بياورند بيرون. متأسّفانه در دورهى اخير در اين چهل، پنجاه سال اخير - كتابهايى نوشته شد كه در اين كتابها، اين بىنظرى و بىغرضى رعايت نشد و مطالبى نوشته شد و گفته شد كه حقاً و انصافاً بعضى از آنها، جفاى به حافظ است. بعضى اهانت به حافظ است. بعضى بىبصرى در مقابل حافظ است و انسان حيرت مىكند كه چرا بايستى اين حرفها به ذهن كسى خطور كند؟!حافظ را كافر و بىدين و زنديق و منكر آخرت و از اين قبيل چيزها معرّفى كردند! آن كسى كه زيباترين اشعارش، اشعار عرفانى است يا لااقل اشعار عرفانى، جزو زيباترين اشعار اوست.
جهانبينى حافظ، جهانبينى عرفانى است بلاشك. آن كسى كه اشعار عرفانىاى را مىگويد كه نظير او در باب عرفان تاكنون گفته نشده او نمىتواند جهانبينىاى غير از جهانبينى عرفانى داشته باشد. اگر چه ممكن است در مدتى از دوران عمرش به اين جهانبينى هنوز نرسيده باشد.اوّلاً بارزترين مظهر اين جهانبينى در كلام حافظ عشق استامكان ندارد كسى بدون پايهى والائى از عرفان اين جور حرف بزند. در مباحث عرفان نظرى، وحدت وجود كه يكى از اصلىترين مباحث عرفان است، در كلمات حافظ فراوان ديده مىشود. البته باز هم نمىتوانم خوددارى كنم از اظهار تأسّف، از اينكه بعضى از نويسندگان و ادباى محقّقى كه با وجود مقام والاى تحقيق در ادبيات، از عرفان - عرفان نظرى - اطلاعى ندارند و در آن كارى نكردند!وحدت وجود را كه به حافظ نسبت داده شده، به معناى همهخدائى كه ناشى از عدم درك درست مسأله است، تعبير كردند و آن را جزو شَطَحياتى دانستند كه بر زبان حافظ -مثل بعضى از عرفاى ديگر - صادر مىشده و نه يك بينش و طرز فكر و جهانبينى!
آن رند مورد تصوير آن آقايان، اين چه طور مىتواند به دنيا و مافيها بىاعتنا باشد؟! اگر همان شاه شجاع و حتّى همان امير مبارزالدين منفور پيش حافظ، اگر پولى به حافظ مىداد، آن حافظى كه آنها تصوير مىكنند، مطمئناً آن پول را از او مىگرفت و مىرفت و صرف مى مىكرد و مىخورد و مىخوراند و مىنوشيد و مىنوشانيد. اينكه بىاعتنائى به دنيا تويش درنمىآيد. بىاعتنائى به دنيا مال آن انسان مستغنى است. كى مستغنى است؟ آن كسى كه دلش با خدا آشناست.الهى منعمم گردان به درويشى و خرسندى اين مال يك آدم رندِ عرق خورِ پلاسِ درِ خانهى عرقفروش نيست! آن چهرهى زشتى كه بعضى ترسيم مىكنند از حافظ، اين مال يك عارف پاكباخته است استغنا، بىاعتنائى به دنيا.
از جملهى خصوصيّات عارفانهى حافظ در ديوانش، سوء ظنّ او به استدلال است.حافظ هم همين مضمون را در غزلهاى متعددى گفته است: «كه كس نگشود و نگشايد به حكمت اين معمّا را» يعنى از راه حكمت نمىشود فهميد.
بحث سالوسستيزى حافظ هم از همين قبيل بحث عرفانى است. يكى از بيتالغزلهاى ديوان حافظ، سالوسستيزى است. دشمن نفاق و دورنگى است و تزوير در هر كه كه باشد؛ چه در شيخ، چه در صوفى، چه در امير. براى او فرق نمىكند؛ با تزوير مخالف است. اين هم ناشى از همان ديد عرفانى است.
آزادگىاى كه در حافظ مشاهده مىشود، ناشى از همين بينش عرفانى است و البته اخلاقيات حافظ هم بخشى از جهانبينى حافظ است كه بحث اخلاقيات در ديوان حافظ هم از جملهى چيزهايى بود كه من مايل بودم توصيه كنم به اينكه اگر رويش كار نشده، كار بشود. كه توصيههاى اخلاقى حافظ از ديوان او استخراج بشود و اينها بيان بشود و شرح بشود.
دوم معارف حافظى است كه خود او تكرار مىكند كه از نكات قرآنى استفاده كرده است. قرآن درس هميشگى زندگى انسان است و ديوان حافظ مستفاد از قرآن است و خود او اعتراف مىكند كه نكات قرآنى را آموخته و زبان خودش را به آنها گشوده است. پس محتواى شعر حافظ آنجا كه از جنبهى شعرى محضْ خارج مىشود و قدم در وادى بيان معارف و اخلاقيات مىگذارد، يك گنجينه و ذخيره است براى ملت ما امروز و نسلهاى آينده و همچنين براى ملتهاى ديگر؛ چون معارف والاى انسانى مرز نمىشناسد. پس بزرگداشت از حافظ، بزرگداشت از فرهنگ قرآنى و اسلامى و ايرانى است و بزرگداشت از آن انديشههاى نابى است كه در اين ديوان كوچك، گردآورى شده و به بهترين و شيواترين زبان، ادا شده است.
من امروز مايل بودم بتوانم يك بحث مورد قبول خود حد اقل در اين مجمع شما داشته باشم. ارادت به حافظ و احساس مسئوليت در مقابل پيام حافظ و جهانبينى او و نيز زبان او، من را وادار مىكند و مىكرد به شركت در اين اجتماع و همكارى با شما؛ امّا وقت و گرفتاريهاى من به من اجازه ندادهاند و نمىدهند كه آنچنانكه دلخواه يك دوستدار حافظ است، در بارهى او حرف بزنم و بيان كنم.
اگر شما امروز به هند تشريف ببريد و با مردمِ غير طبقات پايين انگليسى حرف بزنيد، همه آن را مىدانند؛ چون زبانشان است. زبان رسمى، زبان دولتى و زبان ادارى، زبان انگليسى است؛ يك روز همينها زبان فارسى بوده است؛ يعنى زبان رسمى، زبان حكومت، زبان ديوان، زبان مراسلات و احكام و قوانين، فارسى بوده است. حالا ما مىخواهيم اين را برگردانيم؛ به چه وسيلهيى مىشود اين زبان را برگرداند؟ ما گلستان سعدى و ديوان حافظ و كتابهاى فارسىِ همان چيزهايى كه از نسلهاى گذشته، اين زبان و ادبيات و فرهنگ را دارند منتقل مىكنند، مىفرستيم؛ آنها هم استقبال مىكنند و مىخوانند؛ اين نقش ادبيات است، كه به نظر بنده بسيار حايز اهميت است؛ اين را شما بايد در محيطهاى ادبياتى اثبات كنيد.
در كدام خانه و كدام ده و كدام محله، شاهنامه نبود يا خوانده نمىشد؟ همه جا مىخواندند و منافاتى هم با مفاهيم اسلامى نمىديدند. حافظ هم همينطور است. در ديوان حافظ هم با اينكه سخن از مى و معشوق و پياله و اين حرفهاست، در عين حال مردم بين آن اشعار و مفاهيم مذهبى منافاتى نمىديدند؛ يعنى از اشعار حافظ واقعاً همان برداشت عرفانى را مىكردند؛ اگرچه بنده به آن شدت قبول ندارم كه همهى شعرهاى حافظ عرفانى است. علىاىّحال، هم در نقدهايتان، هم در برنامهسازيهايتان، هم در گزينش متنهايتان، آن جنبههاى ارزشىِ اسلامى را رعايت كنيد.
حافظ كه آن غزليات را مىگفت - «دوش ديدم كه ملائك درِ ميخانه زدند»، يا «دوش مىآمد و رخساره برافروخته بود» - غزلياتش واقعى بود؛ تخيلى نبود. بنده اكثر غزليات حافظ را عرفانى مىدانم؛ يعنى حقيقتاً او دوش ديده بود كه ملائك درِ ميخانه زدند. او مكاشفه و دركى داشت و حقيقتى را مىديد كه آن حقيقت با زبانهاى معمولى اصلاً قابل گفتن نيست. در زبان معمولى، هر تعبيرى را بهكار ببرند، نمىتواند عظمت آن مفاهيم و را بيان كند، يا حتّى به آن اشارهيى بكند. اشعارى كه امام مىسرود، با توجه به همين مفاهيم و حقايق بود. امام خمينى، يك فقيهِ ورعِ مقدسِ آنطورى، مىبينيد كه از خال لب و از كمان ابرو و امثال اين واژهها حرف مىزد؛ اينها اشعار واقعى است؛ اما اين چيزى كه در زمان ما از شعر حافظ تقليد مىشود، پندارى است؛ چون شاعر اصلاً درك و حس نكرده و دارد به تقليد از شعر او شعر مىگويد.
مقام معظم رهبری زبان فارسی را حامل مجموعه عظیمی از میراث بشری دانستند و فرمودند بخش عظیم و غیر قابل اغماضی از مواریث کهن بشریت اعم از فلسفه دین علم اخلاق عرفان و سیاست به وسیله زبان فارسی منتقل شده است که دست یافتن به آن بدون اطلاع از این زبان آسان نیست آنچه که مولوی عطار حافظ سعدی فردوسی و دیگر بزرگان علم و ادب فراهم آوردهاند تنها زمانی میتواند مورد استفاده کامل بشریت قرار گیرد که به زبان اصلی یعنی زبان فارسی در اختیار طالبان و پژوهندگان آن گذاشته شود.
[پشتوانه فلسفى و فكرى حافظ][38]
هنرمند بايد خود را به حقيقتى متعهد بداند. آن حقيقت چيست؟ اينكه هنرمند در چه سطحى از انديشه قرار دارد تا بتواند همه و يا بخشى از آن حقيقت را ببيند و بشناسد، بحث ديگرى است. البته هرچه انديشه و فكر و درك عقلانى بالاتر باشد، مىتواند به آن درك ظريف هنرى كيفيت بيشترى بدهد. حافظ شيرازى صرفا يك هنرمند نيست؛ بلكه معارف بلندى نيز در كلمات او وجود دارد. اين معارف هم فقط با هنرمند بودن به دست نمىآيد؛ بلكه يك پشتوانهى فلسفى و فكرى لازم دارد. بايد متكا يا نقطهى عزيمت و خاستگاهى از انديشهى والا، اين درك هنرى و سپس تبيين هنرى را پشتيبانى كند. البته همه در يك سطح نيستند؛ توقع هم نيست كه چنين باشند.
آقايانى كه اين خصوصيات را دارند، به نظر من نبايد اكتفا كنند كه شاعر خوبى در حد كنونى هستند؛ بلكه همتشان را بگذارند كه در حد حافظ و سعدى و مولوى و فردوسى بشوند. عقيدهام اين است كه مىشود؛ منتها شروطى دارد كه بايد عمل بشود. اگر كسى بگويد كه ما كجا و حافظ كجا، ما كه حافظ نمىشويم، بايد گفت كه اگر حافظ و سعدى و مولوى و فردوسى نمىتوانيد بشويد، سلمان ساوجى و صائب تبريزى كه مىتوانيد بشويد؛ اگر چه من صائب را كمتر از آن اوليها نمىدانم. به نظر من، مايههاى استعدادى در اين حد هست كه در ردههاى جوان، يك شاعر ماندگار تاريخ داشته باشيم. البته اين شرايطى دارد.
شهريار قطعاً ماندنى است. از آن شعرايى است كه مثل سعدى و حافظ و از اين قبيل در دورانهاى بعد از دوران خودش معروفتر و بزرگتر خواهد شد. لذا هرچه آقايان دربارهى او انجام دهند از نظر ما زياد نيست.
[بیان عظمت صائب با استفاده از جایگاه حافظ][41]
اما از لحاظ تاریخی این حرف حرف غلطی است که ما بگوییم در دوره صفویه شعر و ادبیّات تنزّل و انحطاط پیدا کرده است من میبینم که هنوز هم به تبع همان دوران در تلویزیون و رادیو و اینجا و آنجا گاهی همین مطالب را میگویند نخیر دوران صفویه دوران انحطاط نیست بعد از حافظ هیچ غزلسرایی به عظمت صائب نیامده است بعد از رودکی هیچ شاعری به تعداد صائب شعر نگفته است دویست هزار بیت شعر دارد البته شاعرِ حسابی که بشود روی شعرش ایستاد و از شعرش دفاع کرد مورد نظر است والّا شاعران جفنگگو هرچه بخواهید میگویند هیچ شهری به قدر اصفهان در خودش شاعر و هنرمند و فاضل و فیلسوف و فقیه نداشته است این چه حرفی است.
پدر و مادرم، پدر و مادر خيلى خوبى بودند. مادرم يك خانم بسيار فهميده، باسواد، كتابخوان، داراى ذوق شعرى و هنرى، حافظ شناس - البته حافظ شناس كه مىگويم، نه به معناى علمى و اينها، به معناى مأنوس بودن با ديوان حافظ -و با قرآن كاملاً آشنا بود و صداى خوشى هم داشت.بعضى از شعرهاى حافظ كه هنوز - بعد از سنين نزديكِ شصت سالگى - يادم است، از شعرهايى است كه آن وقت از مادرم شنيدم.
با این حساب راز دیگری از رازهای حفظ انقلاب برای ما مكشوف میگردد و آن اینكه با تمسك به دو دستاویز صبر و تقوا میتوان خود و انقلاب را در عرصه آزمونهای دشوار و صعبالعبوری نظیر فتنه انتخابات كه در آینده به كمین ما نشسته است رویینتن كرد و نیز از تداوم تابش آفتاب رحمت و امداد الهی اطمینان یافت.
حافظ از دست مده دولت این كشتی نوح
ورنه طوفان حوادث ببرد بنیادت
من يادم مىآيد كه يك وقت در مشهد منزل مرحوم فرخ جلسهيى در روزهاى جمعه تشكيل مىشد و ما هم گاهى در آن شركت مىكرديم. در يكى از آن جلسات، يك نفر هندى - كه از اساتيد زبان فارسى بود-شركت كرده بود. در آن جلسه تعريف كردند كه ايشان از هند آمدهاند و استاد زبان فارسىاند و بر ديوان حافظ مسلط هستند؛ طرف هم به رويش بالا رفت و شروع به خواندن يك غزل از حافظ كرد؛ اما به قدرى آن غزل را بد خواند كه بىاختيار همه خندهشان گرفت! حالا وقتى من مىبينم كه بعضى از آقايان دعاها را اينطورى مىخوانند، به ياد آن جلسه و آن غزل حافظ مىافتم كه آن استاد هندى خوانده بود!
قبل از ظهور دعوت اسلام، هر سال يكبار در همين موسم حج و به اصطلاح حج جاهلی آن روز میآمدند جمع میشدند اشعار را میخواندند و با نظر صاحبنظران هفت قصيده را مثلاً انتخاب میكردند و به ديوار كعبه میآويختند كه به آنها می گفتند معلقات سبع، يعنی آويختههای هفتگانه كه يك سال اين قصيدهها به ديوار كعبه آويزان میماند. آن زمان اين معلقات اوج بيان عرب بود و امروز هم همهی ادبا قبول دارند. قرآن در يك چنين محيطی دارد اين حرف را میزند كه شعرای درجهی يك بودند، مثل اينكه فرض كنيد امثال سعدی و حافظ و فردوسی و صائب همه جمع باشند، آنوقت يك نفر بيايد يك سخنی را بگويد و بعد ادعا كند كه اگر میتوانيد مثل اين سخن بگوئيد. مردم مراجعه میكنند به اين آقای مثلاً سعدی يا حافظ،اگر اينها اقرار كردند كه ما نمیتوانيم، معلوم است كه سطح عالی سخنوری بشر عاجز از بيان اين معناست، پس قبول كنيد كه از طرف خداست و میبينيد كه اين يك راه روشنی است.
[علاقه شهید مطهری به حافظ][46]
مرد بسيار رقيق و ظريفى بود، به شدت تحت تأثير هيجانات عرفانى و معنوى قرار داشت؛ با ديوان حافظ و اشعار عرفانى مأنوس بود، با قرآن ايشان زياد مأنوس بود، تصور مىكنم اينجور بود كه هر شب ايشان تا يك مقدارى قرآن نمىخواندند نمىخوابيدند، اين را من ديده بودم البته در تعدادى از سفرهايى كه ايشان [به] مشهد داشتند، يا با هم فريمان رفته بوديم، يا در مشهد با ايشان بوديم من ديده بودم كه - بيتوته كرده بوديم با هم - ديده بودم كه ايشان قبل از اينكه بخوابند حتماً قرآن مىخواندند و مىخوابيدند
کاش کودک بودم تا بزرگترین شیطنت زندگی ام نقاشی روی دیوار بود، ای کاش کودک بودم تا از ته دل می خندیدم نه اینکه مجبور باشم همواره تبسمی تلخ بر لب داشته باشم ، ای کاش کودک بودم تا در اوج ناراحتی و درد با یک بوسه همه چیز را فراموش می کردم
روز کودک مبارک
درفرهنگ ایرانی و اسلامی ما سالمندان از جایگاه ویژه ای برخوردارند . ما با پدربزرگ ها و مادربزرگ هایمان سخن می گوئیم، به خاطراتشان گوش می دهیم و از گذشته آنها می پرسیم و می دانیم که خزان آنها نیز بهاری پرطراوت داشته است، طراوتی که به غنچه های نورسته باغ داده اند تا شکوفائی شان را نظاره گرشوند . پس به پاس توجهی که آن روز به ما داشته اند نیکوست که ما اکنون احترامی شایسته دنیای پرمحبتشان به ایشان ارزانی داریم.
یکی از نکات اساسی در حفظ سلامت سالمندان توجه به تغذیه ایشان است. سالمندان بر اساس تعریف افراد بالاتر از60 سال را گویند.سالمندی با تغییراتی در توان فرد و حواس او همراه است. کاهش قدرت و توانایی، اختلال در سیستم ایمنی بدن و اختلال در عملکرد ارگان ها از تغییرات دوران سالمندی است. یکی از عوارض مهم این دوران کاهش حواس است مثل حس چشایی و بویایی. حتماً شنیده اید که افراد پیر می گویند غذاها دیگر مزه قدیم را ندارد این امر نشانگر این است که فرد سالمند حدود نیمی از حس خود را از دست داده است. از اینرو دقت در تغذیه سالمندان برای حفظ سلامت بدنی آنها وبرای جلوگیری از بروز بیماریهای مزمن و عوارض سوء تغذیه در ایشان بسیار اهمیت دارد.
بسیاری از سالمندان دچار سوء تغذیه هستند بدین ترتیب که یا مصرف بیش از حد مواد غذایی موجب بروز چاقی درآنها شده ویا بیماری های مزمن ناشی از آن مثل دیابت، فشار خون یا عوارض قلبی عروقی آنها رارنج می دهد ، که این امر مراقبت های خاص تغذیه ای را می طلبد و بعضی اوقات نیز در اثر کم خوراکی دچار سوء تغذیه شده اند که می تواند به دلیل عدم اشتها به غذا یا مسائل جانبی دیگر باشد که این نیز خطرات خاصی به همراه دارد و مراقبت های مربوط به خود را می طلبد.
|
به دلیل اینکه دردوران سالخوردگی میزان تخریب یا کاتابولیسم در بدن بالا می رود ، میزان پروتئین مورد نیاز سالمندان افزایش می یابد زیرا پروتئین، بیشتر از منابع حیوانی با کیفیت بالا و کم چربی تأمین میشود مثل گوشت گوسفند و یا گاو کم چربی.
مصرف سبزیجات تازه برای سالمندان بسیار ضروری است و دلایل متعددی دارد. زیرااز یک سو با مصرف سبزیجات خصوصاً سبزیجاتی به رنگ سبز تیره مثل سبزی خوردن و اسفناج ، ویتامین ها و املاح مورد نیاز بدن آنها تأمین می شود، فیبر موجود در سبزیجات مانع از بروز یبوست می شود که مشکل بسیاری از سالمندان است. سبزیجات اثر کاهنده چربی دارند، لذا مصرف سبزیجات ، مخصوصاً در کسانیکه چربی خون دارند ضروری است. سبزیجات نشاسته ای مثل سیب زمینی یکی از منابع خوب تأمین کننده انرژی برای سالمندان است به صورتی که از دریافت انرژی بیش از اندازه نیزجلوگیری می کند.
برای حفظ سلامت سالمندان در درجه اول مصرف مواد غذایی حاوی ویتامین های مورد نیاز و در درجه بعد ، مصرف مکمل های ویتامینی می تواند مفید باشد.
با امید به اینکه ، دوران جوانی سرشار از طراوت ودوران سالمندی به دور از بیماری داشته باشید .
سالمند کیست؟
به طور قراردادی، سن شروع سالمندی را 60 سالگی قرار داده اند و این سن را به عنوان نقطه شروع پیری پذیرفته اند. هرچند در برخی افراد، پدیده پیری خیلی زودتر شروع می شود و در بسیاری دیگر، این پدیده چند سال به تعویق می افتد.
- جمعیت سالمندان را به چند گروه می توان تقسیم کرد؟
1. پیران جوان:
این افراد در سنین 75 - 60 سالگی هستند و از نظر جسمی و روانی نسبتاً فعال اند و اگر به آنها فرصت داده شود، می توانند از نظر اقتصادی مانند افراد میانسال مولد باشند.
2. پیران پیر:
این افراد که معمولاً بالای 75 سال هستند از نظر جسمی شکننده اند و مبتلا به اختلالات بینایی و شنوایی و گاه اختلالات روانی می باشند.
- چگونه می توان از بروز حوادث در کهنسالی پیشگیری کرد؟
- در زمان حرکت در منزل، مخصوصاً هنگام استفاده از پله ها، حتماً باید نور کافی وجود داشته باشد.
- در صورتی که تغییری در طرز چیدن اثاثیه منزل صورت گرفته، این نکته حتماً به اطلاع فرد سالمند رسانده شود تا وی که بنا به عادت در منزل حرکت می کند خود را با این تغییر عادت دهد.
- از انداختن فرش های کوچک روی سطوح صاف نظیر پارکت یا سنگ های صیقلی، در مسیر حرکت سالمندان خودداری شود.
- برخاستن ناگهانی از رختخواب یا از حالت نشسته، ممکن است موجب برهم خوردن تعادل سالمند گردد. باید به وی متذکر شد که از حرکات سریع، پرهیز نماید
شعری بمناسبت بازگشایی مدارس از فاطمه سادات اشرفی زاده :
کودکی
بوی پاییز و قدم های خزان شور و غوغایی فکند در شهرمان
باز هم درس و کلاس و مدرسه زنگ املا و حساب و هندسه
صبح ها از خواب ناز برخاستن از کژی و بی خیالی کاستن
کودکان با کفش و کیف رنگ رنگ بـا قلم با دفتری خوب و قشنگ
بـا دلی سرشـار از شور و شعف جست و خیزی می کنند از هر طرف
مدرسه دنیای رویاهایشان نمره ی بیست حساب در یادشان
زنگ تفریح و دویدن در حیاط در کنار کودکانی با نشاط
بی خبر از رنج های زندگی شادمان از شور و از بالندگی
این دویدن ، دل تپیدن ، یاد باد مشق شب ، املا نوشتن ، یاد باد
آن معلّم همچو مادر مهربان لحظه ای غافل نشد از درس شان
روزهای امتحان و دلهره مبصری کردن تمامش خاطره
قلب هایی پاک از جنس بلور شعرهایی ناب و لبریز از سرور
دیدن این کودکان بی ریا یادم آرد خاطراتی با صفا
تا که بینم شور و شوق کودکان لحظه ای غافل شوم از این زمان
یادم آید روزگار کودکی آن طراوت در بهار کودکی
یاد باد آن سادگی ها یاد باد آن صفا و سرخوشی ها یاد باد
یاد بادش مدرسه رفتن به ذوق خواندن هر کلمه ای با شور و شوق
درس « بابا آب » من دارم به یاد آن نوا و زیر و بم ها یاد یاد
آن ترنّم های خوب و دلنشین خوانده می شد با نوایی آتشین
تا که چشم بر هم زدیم در زندگی سال ها بگذشت در پژمردگی
کودکی ها دور شد از جمع ما ما هنوز در حسرت آن روزها
کاش می شد تا بگویم اندکی دل شده تنگ از برای کودکی